مقدمه
ارائه به سرمایه گذار خطرپذیر از وظایف و مهارت های کلیدی مدیرعاملان و موسسان استارتاپ هاست. از این رو آشنایی با فرآیند جذب سرمایه از سرمایه گذاران خطرپذیر و تهیه مستندات مورد نیاز آنها برای مدیرعامل یک استارتاپ مفید و ضروری است.
سند اصلی ارائه به سرمایه گذار جهت متقاعد کردن وی برای سرمایه گذاری، فایل ارائه به سرمایه گذار (یا اصطلاحا Pitch Deck) است.در این مطلب بخش های اصلی فایل ارائه به سرمایه گذار و نکات مرتبط با آن ذکر شده است.
معرفی
در ابتدای ارائه می بایست بتوانید خیلی خلاصه و به سرعت توضیح دهید که «که هستید» و «چه می کنید». پاسخ مختصر و مفید به این دو سوال یک شروع خوب برای ورود به مطالب ارائه است. در ابتدای فایل ارائه معمولا نوشتن یک خط معرفی ذیل نام کسب و کار می تواند این هدف را محقق کند. این یک خط می تواند از جنس توضیح چیستی و یا چرایی کسب و کار باشد. در واقع وجود این معرفی از این جهت مهم است که مخاطب به سرعت در فضای ارائه قرار گیرد و بداند با چه موضوع کسب و کاری قرار است مواجه شود. اتفاق بد آن است که بخش قابل توجهی از ارائه بگذرد و در میان ارائه، هیچ سوال یا مشارکتی از سمت مخاطب در ارائه صورت نگیرد و یکدفعه این جمله را بگوید : «من که هنوز نفهمیدم شما که هستید و چه کار می کنید؟!» . پاسخ به این سوال که «که هستید» نیز نیازی نیست در اول فایل ارائه باشد، در اواسط ارائه در معرفی تیم با جزئیات آن را توضیح می دهید. آنچه که در ابتدای ارائه اهمیت دارد معرفی شفاهی و مختصر اشخاص حاضر در جلسه است.
مسئله
در این بخش باید نشان دهید که روی مسئله بسیار مهمی کار می کنید که برای مشتریانتان دردآور است. مهم بودن به این معناست که حل این مسئله برای مشتریانتان در اولویت باشد و مشتریان برای حل آن، هزینه می کنند. مسائلی وجود دارند که برای مشتریان در اولویت بالایی نیستند و یا اصلا در اولویت نیستند و هزینه ای برای آن نمیشود و در نتیجه کار کردن روی آنها باعث شکل گیری کسبوکار نمی شود.لذا اصولا سرمایه گذاری روی حل مسائلی که کم اهمیت باشند، برای سرمایه گذاران جذابیت ندارد.
نکته دیگری که در این بخش می توان به آن اشاره کرد اندازه مسئله است. این که نشان دهید چه میزان پول در دنیا خرج حل این مسئله می شود یا چه بحران های بزرگی به دلیل وجود این مسئله شکل گرفته است و حل آنها چه هزینه هایی را در پی داشته است. ذکر این عدد در اینجا می تواند در ابتدا یک تلنگر جدی را به مخاطب القا کند که مسئله برایش مهم جلوه کند. ذکر جزئیات اعداد و ارقام مربوط به بازار مورد تمرکز و بخش مشتریان در قسمت بازار که در ادامه توضیح داده می شود، می بایست انجام شود و اینجا صرفا اشاره به اندازه کل بازار مرتبط با مسئله یا یک عدد مرتبط با اندازه مسئله کافی است.
یک نکته مهم که می تواند اثرگذاری بیان مسئله را بالا ببرد، استفاده از شیوه داستان گویی است. به این صورت که یک مشتری که مسئله مرتبط با کسب و کار شما را داشته را توصیف کنید و مسئله وی را شرح دهید. اگر این داستان واقعی باشد نیز بر اثرگذاری ارائه می افزاید.
راهکار
در این قسمت باید نشان دهید که کسب و کار شما چه راهکار ویژه و متمایزی را برای حل مسئله ای که ذکر کرده اید ارائه می کند. در صورتی که در بیان مسئله از داستان گویی استفاده کرده اید، در این قسمت داستان را ادامه دهید و به طور واقعی توضیح دهید که آن مشتری چگونه با استفاده از محصولات و خدمات شما مسئله اش را حل کرده است.
این بخش می تواند شامل نمایش شمایی کلی از محصولات و خدمات شما نیز باشد. استفاده از تصاویر و ویدیو برای محصولات فیزیکی و اسکرینشات محصولات اینترنتی مانند سایت و اپلیکیشن می تواند در این بخش مفید باشد. دقت کنید که نیازی نیست به قابلیت ها و جزئیات محصول یا خدمات خود و یا همه ی بخش های آن در این قسمت اشاره کنید. بلکه می بایست صرفا نشان دهید که مسئله ای که در قسمت قبل ذکر کرده اید به چه شکل حل می شود.
راهکارهای مورد علاقه سرمایه گذاران خطرپذیر می بایست ویژگی های خاصی داشته باشند. تکرارپذیر بودن، مقیاس پذیر بودن، استفاده از تکنولوژی و استفاده از مدل های کسبوکار پلتفرمی از جمله این ویژگی های هستند.
بازار
بازار محصول یا خدمت شما به زبان ساده عبارت است از حاصلضرب تعداد کل مشتریان بالقوه ضربدر قیمت فروش. به این معنا که اگر کل بازار را تصاحب کنید چه میزان فروش خواهید داشت. برای افزایش دقت محاسبه بازار، می بایست تعداد مشتریانی که اعلام می کنید، مشتریانی باشند که شما قابلیت دسترسی و ارائه محصول و خدمت تان را به آنها دارید. اصطلاحا می بایست بخش مشتریان مربوط به کسب و کار خودتان را شناسایی کنید و بازار خودتان را حساب کنید.
برای محاسبه این بخش استفاده از مدل TAM,SAM,SOM توصیه می شود. TAM که مخفف Total Addressable Market است همان کل بازار است. یعنی تعداد کل مشتریان ضربدر قیمت فروش. به دلیل محدودیت هایی که در مدل کسب و کار، محصول و یا منطقه جغرافیایی فعالیت کسب و کار و دیگر مولفه ها وجود دارد بخشی از کل بازار برای کسب و کار قابلیت فعالیت و ارائه محصول و خدمت در آن دارد که اصطلاحا به آن SAM که مخفف Servicable Addressable Market است می گویند. در صورتی که یک کسب و کار به رهبر بازار خود تبدیل شود، عمده SAM را تصاحب کرده است. مثلا دیجیکالا که رهبر بازار خرده فروشی آنلاین است، مدعی است تنها کمتر از ۵ درصد بازار خرده فروشی، آنلاین شده است. لذا میزان TAM مربوط به کل بازار خرده فروشی است و ۵ درصد از آن همان SAM است که میزان کل بازار خرده فروشی آنلاین است. حال پس از آن باید بیان کنید که چه میزانی از بازار را می توانید تصاحب کنید و برای شما دست یافتنی است. این عدد در واقع همان SOM است که مخفف Servicable Obtainable Market است. این عدد در پیش بینی های مالی همان سهم بازار شما در حالت بلوغ است و در آن استفاده می شود.
سرمایه گذاران خطرپذیر از آنجا که انتظار بازدهی بالایی از سرمایه گذاری خود دارند و این بازدهی از طریق بزرگ شدن درآمد شرکت رخ می دهد، این قابلیت باید در بازار طرح ارائه شده به آنها وجود داشته باشد. به این معنا که بازار پیش روی طرحی که آنها سرمایه گذاری می کنند می بایست بسیار بزرگ باشد. نمی توان عددی را مشخص کرد و بیان کرد که اگر بازار کسب و کار شما از این عدد بزرگ تر بود مورد قبول سرمایه گذار خطرپذیر است چرا که دیدگاه ها و انتظارات سرمایه گذاران با یکدیگر متفاوت است. اما توجه به اعداد فروش و بازار استارتاپ هایی که در ایران بزرگ شده اند می تواند نشان دهد که چه بازارهایی برای سرمایه گذاران خطرپذیر جذاب به نظر می رسد. به عنوان مثال دیجیکالا که رهبر بازار خرده فروشی آنلاین است مدعی است تنها کمتر از ۵ درصد از بازار خرده فروشی، آنلاین شده است و میزان فروش آن در سال حدودا ۲۰ هزار میلیارد تومان است.
محصول
هدف از این قسمت نمایش کامل محصول است. ذکر قابلیت ها و نمایش تصاویری از محصول می تواند معرفی کاملی از محصول را ارائه دهد. همچنین آماده بودن برای دموی زنده محصول نیز توصیه می شود. نشان دادن یک ویدیو از دموی محصول نیز می تواند ایده خوبی برای این بخش باشد. هرچند باید به این نکته توجه داشته باشید که اگر تست و دیدن محصول در جلسه برای سرمایه گذاران مقدور باشد معمولا آنها خودشان در گوشی یا لبتاب خودشان اقدام به مشاهده و تست محصول می کنند.
نکته ای که باید در این قسمت به آن دقت کنید این است که با زبان مهندسی و فنی وارد توضیحات جزئیات محصول و قابلیت های آن نشوید. آنچه که نمایش می دهید کارکرد محصول باشد. ذکر جزئیات فنی مخصوصا اگر در کسب و کار جزء مولفه های مهم ارزیابی نباشد و یا برای مشتری شما مهم نباشد، برای مخاطب خسته کننده و بلااستفاده است.
اگر این قسمت را به گونه ای ارائه دهید که دموی محصول توسط مشتری در یک ویدیو نمایش داده شود، اثرگذاری بیشتری دارد.در واقع مسئله، راهکار، محصول و معتبر بودن راهکار و محصولتان برای مشتری را به صورت یکجا نشان داده اید.
مزیت رقابتی
یکی از انتظارات سرمایه گذاران خطرپذیر وجود مزیت رقابتی در کسب و کار شما نسبت به رقبای موجود یا راهکارهای جایگزین است. اصطلاح ۱۰ برابر بهتر (10x better) در این مورد مشهور است. این اصطلاح بیانگر این است که شما در یک مولفه که در ارائه ارزش پیشنهادی شما به مشتری مهم باشد باید ۱۰ برابر بهتر نسبت به رقبا یا راهکارهای جایگزین و مشابه عمل کنید. این مولفه رقابتی می تواند از جنس سرعت، سهولت، کیفیت، دقت باشد. این ویژگی باعث می شود مورد توجه مشتریان بالقوه قرار گرفته و تعداد کاربران و مشتریان کسب و کار شما افزایش یابد و رشد به صورت طبیعی اتفاق بیفتد و سهم بازار شما افزایش پیدا کند. اصولا استفاده از تکنولوژی برای ایجاد چنین راهکارهایی از نظر سرمایه گذاران خطرپذیر ضروری است و برای همین دنبال تکنولوژی و مزیتی که آن ایجاد می کند در کسب و کار شما می گردند.
در این بخش از ارائه می بایست رقبای مستقیم و غیر مستقیم کسب و کار خود را تحلیل کرده و با توجه به مولفه رقابتی ای که در صنعت شما مهم است و برنده بازار را تعیین می کند، جایگاه خود را در بین رقبا نمایش دهید. رقبای مستقیم بازیگرانی هستند که عینا کار مشابه شما را انجام می دهند و مشتری همان راهکاری که از شما دریافت می کند را می تواند از آنها نیز دریافت کند. رقبای غیرمستقیم بازیگرانی هستند که راهکار و محصول و خدمت عینا مشابه شما ندارند اما روی همان مسئله ای که شما حل می کنید تمرکز کرده اند و راهکار متفاوتی را ارائه می دهند. مثلا برای اسنپ، تپسی یک رقیب مستقیم و تاکسی تلفنی یک رقیب غیر مستقیم است.
اصولا از آنجا که استارتاپ ها راهکارهای نوآورانه ارائه می دهند، معمولا رقبای مستقیم زیادی ندارند یا اگر هم رقبای مستقیم داشته باشند، آن رقیب به اندازه ای بزرگ نشده است که برای تصاحب سهم جدی از بازار نیاز به گرفتن سهم از رقیب مستقیم باشد. اینگونه بیان کنیم که سرمایه گذاران خطرپذیر این موضوع را به عنوان یک نشانه از وضعیت مطلوب رقابتی می دانند. در این وضعیت توصیه بر این است که به جای تمرکز بر گرفتن سهم بازار از رقیب، به دنبال گرفتن سهم از قسمت های فعال نشده بازار باید رفت و در واقع اندازه کیک بازار در دسترس را برای همه بازیگران بزرگ کرد و این کار را با استفاده از ارائه راهکارهایی به بخش هایی از مشتریانی که دسترسی به خدمات نوآورانه نداشته اند و برای آنها امکان استفاده را فراهم می کند، انجام داد. به این بخش از مشتریان اصطلاحا non-consumers می گویند. همچنین رقابت مستقیم برای گرفتن سهم از بازار و وجود هزینه های مارکتینگ برای انجام این کار از مواردی است که سرمایه گذاران خطرپذیر مراحل اولیه و میانی به آن علاقه ای ندارند. آنها به دنبال محصولات مبتنی بر تکنولوژی می گردند که در حال ارائه راهکاری جدید برای ایجاد دسترسی استفاده برای بخش non-consumer بازار باشد و به این وسیله اندازه کیک بازار را بزرگ کنند. اصطلاح competition is for losers نیز همینجا مطرح می شود که کارآفرینان را به عدم رقابت در راستای موضوع مذکور تشویق می کند.
کشش بازار
اثبات ادعاهایی که تا اینجا در ارائه انجام داده اید در این بخش اتفاق می افتد. شما ادعا کرده اید روی مسئله مهمی کار می کنید، راهکار نوآورانه ای برای آن دارید، بازار بزرگی پیش روی شماست و شما مزیت رقابتی ای دارید که ۱۰ برابر بهتر مسئله را حل می کند. با این وجود می بایست مشتریان بالقوه شما به صورت طبیعی به سمت استفاده از محصول شما بیایند و آن را بخرند و برای حل مسئله شان از آن استفاده کنند. این اتفاق با نمایش نمودارهای رشد شاخص های کلیدی کسب و کار که از جنس محصولی و مالی باشند اثبات می شود و کشش بازار را در کسب و کار شما مشخص می کند.
ممکن است در مرحله ای باشید که هنوز اقدام به درآمدزایی و گرفتن پول از مشتری نکرده باشید. این لزوما ایراد یا ضعف محسوب نمی شود. در این مرحله شاخص هایی که نمایش دهنده میزان استفاده از محصول شما باشند برای سرمایه گذار اهمیت دارد. بسته به صنعت شما و نوع محصول شما این شاخص ها متفاوت هستند.
مثلا برای یک اپلیکیشن موبایل که B2C باشد، شاخص های تعداد کاربران فعال مانند DAU و MAU و شاخص های میزان درگیری (engagement) و وقت گذراندن کاربران با اپلیکیشن شما مانند Session duration time و شاخص های میزان ماندگاری(retention) کاربران مانند ماندگاری روزانه، هفتگی و ماهانه و نرخ ریزش در اپلیکیشن شما اهمیت دارد. اگر این شاخص ها را ارائه نکنید و صرفا به تعداد نصب اپلیکیشن اشاره کنید، احساس خوبی به سرمایه گذار دست نمی دهد زیرا این شاخص یک عدد کلی است و به آن Vanity metric (شاخص های غرورآمیز و بیهوده) گفته می شود.
برای شاخص های مالی نمایش میزان فروش و سود ناخالص به تفکیک نوع فروش می بایست صورت گیرد. نمایش هزینه ها نیز به تفکیک سرفصل های هزینه ای مانند هزینه های نیروی انسانی و بازاریابی می بایست انجام شود. اصولا در این بخش میزان سوخت ماهانه کسب و کار یا اصطلاحا burn rate برای سرمایه گذار اهمیت دارد. می خواهد بداند شما تا به امروز چگونه سرمایه های قبلی خود را هزینه کرده اید و اکنون چه میزان سوخت ماهانه نیاز دارید.
تیم
در این بخش باید ترکیب تیم موسس، جایگاه هر یک در شرکت و مختصری از سوابق مهم آن ها را در یک اسلاید نمایش دهید. ترکیب سهام کسب و کار نیز می تواند در همین بخش ارائه شود. تمام وقت بودن یا به عبارت بهتر خود را وقف (dedicated) کار کردن توسط موسسین برای سرمایه گذاران خطرپذیر از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
در این بخش باید نشان دهید تیم شما ترکیبی از افراد درست برای انجام کاری که می خواهید انجام دهید است. پارامترهایی مانند تجربه، تخصص، مهارت ها و شایستگی ها برای سرمایه گذاران خطرپذیر مهم است اما وزن اهمیت آنها بسته به دیدگاه و مدل ذهنی آنها متفاوت است.
به طور کلی از آنجا که راهکارهای نوآورانه توسط تیم های جوان انجام می شود و قبلا کاری مشابه آن انجام نشده است، وجود تجربه وزن کمتری پیدا می کند. البته منظور از این تجربه، تجربه در حوزه صنعتی خاص و domain-expert بودن است. اصولا ممکن است domain-expert بودن جلوی نوآوری و بر هم زدن نظم یک صنعت و خلاقیت در آن را بگیرد و اثر عکس داشته باشد. این موضوع را کنار این در نظر بگیرید که اگر کار شما آنطور نوآورانه نباشد که قبلا جایی انجام نشده باشد، وجود فردی که آن کار را قبلا در رزومه خود دارد می تواند مزیت محسوب شود و سرمایه گذار هم در اینجا ممکن است به دنبال نوآوری نباشد و کپی کردن از یک نمونه موفق که در جغرافیای دیگری انجام شده برایش جذابیت داشته باشد. آنچه مهم است این است که مخاطب خود را بشناسید و بدانید چگونه فکر می کند و سراغ سرمایه گذار متناسب خودتان بروید.
از نظر مهارت ها ساده ترین مدلی که می توان به موضوع نگاه کرد این است که در یک کسب و کار می بایست محصولی ساخت و آن را فروخت. لذا مهارت فنی ساخت محصول و مهارت فروش جزء دو مهارتی است که می بایست در تیم شما وجود داشته باشد.
از نظر شایستگی ها وجود اشتیاق درونی، یادگیرنده و اهل مطالعه بودن، اهل گوش دادن فعال و بازخوردگیرنده بودن و در عین حال داشتن تفکر انتقادی و برقرارکننده ارتباط موثر بودن از جمله مواردی است که برای سرمایه گذاران خطرپذیر اهمیت دارد. دلیل این موضوع نیز وجود سختی بسیار در مسیر کارآفرینی، جدید بودن راه و احتمال بروز اشتباهات و نیاز به برقراری ارتباط با ذی نفعان بسیاری مانند مشتری، کارمندان و سرمایه گذاران و سهامداران است. توضیح هر یک از این شایستگی ها و بررسی آنها موضوعی تخصصی در حوزه منابع انسانی است و در این فایل راهنما نمی گنجد. دانستن این نکته ضروری است که این شایستگی ها در تعامل خود را نمایش می دهند و نیازی به بیان آنها در فایل ارائه نیست. برخی سرمایه گذاران این قسمت را مهمترین عامل موثر بر تصمیم گیری خودشان می دانند.
پیش بینی های مالی
در این بخش پیش بینی های هزینه ای و درآمدی آینده خود را به صورت سالانه نمایش می دهید. این نمودارها خروجی فایل پیش بینی مالی شماست. نمایش نحوه رشد درآمد ها و هزینه ها و نقطه سر به سری مهم است. آنچه که سرمایه گذاران خطرپذیر انتظار دارند این است که نرخ رشد درآمدها از هزینه ها بیشتر باشد و اصطلاحا کسب و کار شما از یک جایی به بعد به ازای هر واحد فروش ، هزینه واحدی نداشته باشید و از اصطلاح zero-marginal cost بودن برای این قسمت استفاده می کنند. همچنین دانستن این که آیا پس از این مرحله از جذب سرمایه باز هم نیاز به مرحله بعدی سرمایه گذاری دارید یا خیر برای سرمایه گذاران مهم است و به همین دلیل تحلیل شما از زمان سر به سر شدن را از شما می پرسند.
نکته دیگری که باید به آن توجه کنید این است که بر اساس ادعاهایتان تا این قسمت، میزان بازار هدف شما که به آن دست پیدا می کنید در واقع می بایست همان عدد فروش سال آخر پیش بینی تان که معمولا سال سوم یا پنجم است باشد.
درخواست از سرمایه گذار
با توجه به میزان نیازتان به سرمایه بر اساس پیش بینی های مرحله قبل، برای یک دوره از منفی بودن جریان نقدی ماهانه، عددی را از سرمایه گذار درخواست می کنید. معمولا زمان هزینه کرد سرمایه هر مرحله از جذب سرمایه بین ۱۲ تا ۱۸ ماه است. در این قسمت میزان سرمایه ای را که برای این دوره زمانی نیاز دارید را همراه با ترکیب هزینه کرد خود در همین دوره نمایش می دهید. به زبان ساده سرمایه گذار میخواهد بداند شما چه میزان سرمایه می خواهید و می خواهید آن را برای چه چیزی هزینه کنید.
ترکیب هزینه کرد عمده در کسب و کارهای نرم افزاری و اینترنتی که دارایی نامشهود می سازند، شامل منابع انسانی و بازاریابی است. در کسب و کارهای سخت افزاری و صنعتی، سرفصل های هزینه ای مانند هزینه های مواد و تجهیزات، سرمایه ثابت و سرمایه در گردش به آن اضافه می شود.
یک نکته ای که در اینجا حائز اهمیت است دقیق کردن میزان سرمایه مورد نیاز است. ارائه بازه ای از سرمایه درخواستی در صورتی که به معنی نامشخص بودن برنامه اجرایی پیش رو تلقی شود، می تواند حس بدی در سرمایه گذار ایجاد کند.
در این قسمت در صورتی که علاوه بر سرمایه نقدی، نیاز دیگری نیز در کسب و کارتان دارید که با گرفتن سرمایه گذار به عنوان شریک می خواهید برطرف کنید به آن اشاره کنید. اصطلاح smart money در اینجا مطرح می شود که حتی پیش از رجوع به سرمایه گذار نیز می تواند ترجیحاتی برای شما به عنوان کارآفرین ایجاد کند و باعث می شود سراغ سرمایه گذار درست بروید.
راجع به میزان ارزشگذاری خود و قیمتی که می خواهید بر اساس آن سهام بدهید، می بایست استراتژی مشخصی داشته باشید، ذکر میزان ارزشگذاری در این ارائه نیز می تواند بخشی از استراتژی شما باشد، اما نکته ای که باید به آن توجه کنید این است که آنچه روش های ارزشگذاری مالی به شما ارائه می دهند یک تحلیل است که بر اساس آن استراتژی خود را مشخص می کنید و قیمت معامله در نهایت بر اساس مذاکره با افراد تصمیم گیر در طرفین به دست می آید.
سایر بخشها
در این قسمت بخش های بیشتری که می تواند در ارائه مورد استفاده قرار بگیرد آورده شده است. ذکر این نکته لازم است که این موارد ضروری نیستند اما آماده بودن آنها می تواند در صورت جذاب بودن ارائه برای سرمایه گذاران، آمادگی بیشتری را از سوی تیم کارآفرین برای پاسخ دهی به سوالات به نمایش بگذارد.
نقشه راه توسعه محصول
در برنامه هایی که هزینه زیادی صرف نیروی انسانی فنی می شود، برنامه عملی این تیم برای توسعه محصول می تواند برای سرمایه گذار مهم باشد. در واقع سوالی که میپرسد این است که این هزینه نیروی انسانی بالا برای نیروهای فنی قرار است منجر به ساخت و پیاده سازی چه محصولی در آینده شود و این تا چه میزان مشخص شده است؟
استراتژی بازاریابی
عمدتا هرچه استارتاپ در مراحل اولیه تری از جذب سرمایه باشد، هزینه کمتری برای بازاریابی نیاز دارد و حساسیت سرمایه گذاران به هزینه کرد برای بازاریابی بالاست زیرا در مراحل اول تمرکز استارتاپها عمدتا می بایست روی توسعه محصول و رشد طبیعی محصول باشد نه از طریق هزینه بازاریابی. بنابراین حساسیت سرمایه گذاران به اثربخشی در این بخش وجود دارد و نسبت هایی مانند هزینه جذب مشتری و ارزش طول عمر مشتری و سوابق فعالیت در کانال های مختلف بازاریابی و چرایی نحوه بودجه بندی بازاریابی برای آن برای سرمایه گذاران اهمیت دارد. خلاصه ای از پاسخ به این موضوع می تواند در ارائه نمایش داده شود و جزئیات آن در برنامه مالی و بعدا در فرآیند دودلیجنس سرمایه گذاران مورد بررسی قرار می گیرد.
نمونه های مشابه بین المللی
ارائه نمونه استارتاپ های مشابه که در جغرافیای دیگری فعالیت و جذب سرمایه کرده اند علاوه بر این که می تواند الگویی برای پیش برد کسب و کار به دست دهد و از انجام اشتباهات تکراری جلوگیری کند، می تواند به سرمایه گذاران نیز دیدی از آینده محتمل آنچه که روی آن سرمایه گذاری می کنند بدهد. استفاده از منابعی مانند وبسایت crunchbase یا cbinsight می تواند اطلاعات خوبی را به دست دهد و مطالعه مستندات منتشرشده توسط خود کسب و کارها و سرمایه گذارانشان می تواند مراحل بعدی مطالعه باشد.